مبینامبینا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 14 روز سن داره

عشق مامان و بابا

تمام زندگیم دخترم

عزیم دلم   آرام جانم   زندگی من   امیدم  روحم  همه ی هستی من...دوستت دارم امروز تو دندانپزشکی نزدیک دوساعت ازت دور بودم،چه لحظات سختی برمن گذشت،یهو یادم اومد که بابایی خسته است چون شب قبلش تا صبح بیدار بود و من تو رو سپرده بودم دست بابایی،پیش خودم گفتم نکنه تو پارک یا خیابون ازت غافل بشه و تو گم بشی و چون من هم مثل هزاران مادر دیگه همیشه دلواپسم در یک چشم به هم زدن تا تهش رفتم که نکنه گم بشی و گیر این بچه دزد ها بیافتی و تواین سرما ببرنت پشت چراغ قرمز و بهت غذا ندن و بدون مامان نتونی بخوابی و گریه کنی و اون ها تو رو بزنن و ... حتی یادآوری این فکرها عذابم میده،اینها رو هیچکس نمیتونه بفهمه بغیر از یه مادر،که چ...
17 آبان 1391

دومین عید ویژه مخصوص دخترم

*عیدت مبارک سیده مبینا،عشق مامان* پارسال عید غدیر تقریبا تو 6 ماه بودی و امسال 16 ماهه هستی،دیشب با بابایی داشتیم خاطرات رو ورق میزدیم،به بابایی گفتم که پارسال مبینا فقط شیرمیخوردو منتظر چهاردست و پا رفتن و راه رفتن و حرف زدنش بودیم و حالا با گذشت یک سال با نگاه مهربون خدا تو تمام این توانایی ها رو کسب کردی و هر روز داری بزرگتر و تواناتر میشی. ...
11 آبان 1391
1